ما را به سهل باوری ِ خود این گمان نبود!‏

رویکرد من با بعضی اطرافیان‌م، به مانند آن برادران ایرانی‌مان ست که، در آن جُک معرف حضور، خرگوش بیچاره را وادار کرده بودند به خرس بودن‌ اعتراف کند. انگاری که تنی چند از بچه‌های وزارت! در درون من مأموریت دارند نیمه‌ی دیگر ذهن‌م را مُجاب کنند « این خرگوش‌ها که می‌بینی، خرس‌اند؛ چشم‌ها را باید شست! »


یعنی بلاهت بنده در شناخت آدم‌ها مثال زدنی ‌ست!

عید آمد و عید آمد


‏[ بهــــار نــــــ92ـــــــو مـُــبـــارکـــــ ]‏‏




امیدوارم که روزهای تقویم 92 برایتان به خیر و نیکی رقم خورده، هرآنچه خوب است در این سال برایتان مقدر شود .

این عیدانه را هم از من پذیرا باشید 

:)

‏[آرزوست...‏]‏



یکی از فانتزیام هم اینه:


من رو ببره همچین جایی ، یا جایی که نوح -‌در فیلم «نوت‌بوک»‌-  اَلی را بعد از چند سال که همدیگر را پیدا کردند برد [1]...من یک پیراهن گل‌دار پوشیده باشم و او شلوار جین و تی‌شرت‌ی سفید...وسط رودخانه که رسیدیم ، در سکوت نگاهش کنم و دلم غنج برود از داشتن‌ش ؛ نگاهم کند و با چشم‌هایش نوازش‌م کند...

...باران اگر ببارد ، شکایتی از خیس شدن نمی‌کنم -‌در حالت طبیعی من از مخالفین سرسخت کمپین «زیر باران باید رفت‌» ‌هستم‌-...

...سبد ِ خوراکی‌هایی که آوردیم را باز می‌کنم ؛ می‌توانیم با توت‌فرنگی‌ها شروع کنیم ( طبعاً خیار ، با آن صدای خرچ خرچ‌ی که موقع خوردن دارد؛ میوه‌ی مناسب‌ی برای قرارهای عاشقانه نیست!)...


...خودم را در بغل‌ش جای دهم و...



کاشکی دنیا واسه یک شب، واسه یک شب مال من بود...


[1] :
علت به وجد آمدن «اَلی» دیدن صدها پرنده‌ی مهاجری است که منظره‌ی اطراف را به سان بهشت کرده‌اند، و متاسفانه در کادر نیستند !

.

گاهی وقت‌ها نام رفیق‌ی را در جی‌میل‌ام جستجو می‌کنم و می‌نشینم به خواندن، میل‌هایی که فرستادم؛ فرستاده؛ چت‌هایمان.‏

گاهی‌ وقت‌ها می‌افتم به جان فولدر عکس‌هایم و همه را تک به تک نگاه می‌کنم، آلبوم عکس‌ها را هم.‏

گاهی وقت‌ها مرض شُخم‌زدن می‌افتد به جانم .‏


خواستم بگویم...خاطره مادرخر است!‏

کجاي این شب غریب‌م و، کجاي این کرانه‌ی کبود؟...


این سیاه چرده‌ی کوچک، با این لبخند سرخوشانه و موهاي فرفری و رنگ زرد لباس و گل‌سرهایش - که من چقــــدر این زرد را دوست دارم - شاهد تمام اشک‌هایی ست که، پشت اسمایلی‌هایم پنهان‌شان می‌کنم.

روزی، زبان اگر باز کند؛ از دلتنگی‌هاي دختری خواهد گفت؛ که انگاری از ازل، چراغ ماه قسمت‌ش نبود! [1]

...


[1] : اقتباس از آهنگ "شب سرمه" احسان خواجه‌امیری