سهم من و تو در این وا نفسا

این روزها، به هر کوی و برزنی که می‌رویم، در هر تاکسی و اتوبوسی، در هر محفلی، همه‌جا همه از دست هم شکایت دارند. همه یکدیگر را ملامت می کنند. یکبار از خودمان پرسیده‌ایم، سهم من در این آشفتگی چیست؟

برای بهتر شدن اوضاع، شاید اگر هرکدام سهم خود را انجام دهیم، کمک بسزایی در بهتر شدن شرایط کرده‌ایم. کار سختی نیست، فقط آن کاری را بکنیم که دوست داریم دیگران در حق‌مان انجام دهند، همین. (نه خب، راستش را بخواهید، سخت است!)

گاهی اوقات دیگران هم با دیدن کار خوب ما تشویق به انجامش می‌شوند، شاید اصلاً خودمان متوجه تاثیری که داشته‌ایم نشویم، اما مطمئن باشید که تاثیر دارد. . .کاش خوب بودن را یاد ِ یکدیگر بیندازیم.
***
بعد از ظهر پنجشنبه بود، توی راه به سمت خونه بودم. کلی اوقاتم از صبح تلخ بود، استاد کلاس صبح‌م حسابی اعصابم رو خرد کرده بود و من‌م -کلافه از آدم‌ها و مرض‌های وجودشون- تا جا داشت زیر ِ لب از خجالت خدا و بنده‌هاش در اومدم! خلاصه که خسته و عصبی نشسته بودم توی تاکسی تا راننده راه بیوفته، یهو حواسم رفت سمت مکالمه‌ی راننده با همکارش. راننده کاری کرده بود و همکارش داشت علت‌ش رو می پرسید، فهمیدم اون کار رو فقط برای رضای خدا انجام داده، همین. حتی با اینکه از لحاظ مالی به ضررش شده. . .یک لحظه بعد از فهمیدن این موضوع، انگار تمام کلافگی‌ای که از صبح باهام بود ناپدید شد. ناخود‌آگاه لبخندی بر لب‌م نشست، از اعماق وجودم خوشحال بودم، خوشحال از اینکه  هنوز هم آدم خوب پیدا می‌شه. همون جا از خدا به خاطر این یاد آوریش تشکر کردم و دلم می‌خواست از راننده هم قدردانی کنم و بهش بگم: ممنون‌م، ممنون که هنوز خوبید، ممنون که هنوز یادتون نرفته که خدایی هم هست.